5-پشتوانه دعا:
” من أراد أن يسأل الله حاجته فليبدأ بالصلاة على النبي ـ صلى الله عليه وسلم ـ ويسأل حاجته وليختم بالصلاة على النبي ـ صلى الله عليه وسلم ـ فإن الله يتقبل الصلات وهو أكرم من أن يرد ما بينهما “.حدیث دیگر:الدعا محبوب حتی یصلی علی محمد و اهل بیته.
“شجرة النبوه”
یعنی اگر ما از آدم تا خاتم همه پیامبران را در یک شجره خلاصه کنیم، آن شجره محمد و آلش می باشد، یعنی محمد و آلش خلاصه همه چیزهایی هستند که از حضرت آدم تا خاتم برای هدایت انسانها از طرف خداوند ارسال شده است هرچه را که آنان مامور به ابلاغ بودند در نزد اینان است.
“و موضع الرساله “
جایگاه رسالت بودن ائمه(ع) دو معنی دارد:
1-معصومین وابسته به خاندان رسول اکرم(ص) هستند
2-اگر معنای رسالت را توسعه بدهیم و بگوییم رسالت علاوه بر دریافت و ابلاغ وحی ،حفظ و پاسداری و نگاهبانی از ره آورد وحی، تشریع و تبیین خطوط کلی مذهب و بیان حدود و ثغور و اجرای احکام آن را رسالت الهی بدانیم، می گوییم تک تک شما اهل بیت(ع) جایگاه رسالت هستید، زیرا اگر دیگران با ماموریت عام ،عهده دار رسالت حفظ تبلیغ ،ترویج و مجاهده در راه دین شدند ،ائمه اطهار این رسالت را با ماموریتی خاص برعهده گرفته اند، واقعه غدیر که نبی اکرم(ص) براساس دستورات الهی ماموریت ادامه رسالت را برعهده شخص علی (ع) گذاشت نمونه ای از آن است.
"و مختلف الملائکه"(محل رفت و آمد فرشتگان)
ائمه چگونه محل رفت و آمد ملائکه هستند؟
1-هر آنچه در عالم طبیعت وجود دارد، خزانه هایی نزد خدا دارد(حجر/21)"ان من شیء الا عندنا خزائنه” و از طرفی عقاید،اخلاق و اعمال صالح به سوی خدا بالا می رود."الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه(فاطر/10)
2-نزول از جانب خدا به معنای تجافی(تنزل مادی، مثل قطره باران نیست بلکه به صورت تجلی است و با حفظ مکان اول در جای دیگر با شکل جدید بروز می کند).
3-فرشتگان هنگام نزول برای این ماموریت ها در صحرا و دریا فرود نمی آیند بلکه قلب انسان کامل هر عصری؛ محل نزول آنهاست.
حدیث: هیچ فرشته ای را خدا برای کاری نازل نمی کند جز آنکه ابتدا بر امام وارد می شود و ماموریت خود را بر او عرضه می دارد. لذا ائمه(ع)؛ دروازه فیض الهی هستند.
در زیارت آل یاسین: السلام علیک یا باب الله-پس ملائک دائماً در حال رفت و آمد به حضور انسان کامل هستند.ملائک فقط شب قدر نازل نمی شوند بلکه آنها جهت انجام ماموریت ها دائما در حال رفت و آمد هستند و شب قدر نزول استثنایی است که ماموریت جبرئیل و تمام فرشتگان آن است که تمام امور مربوط به یک سال را بر او عرضه می کنند.
هدف از نزول فرشتگان:
1-برای عرضه اعمال بندگان خدا
2-برای آوردن مقدرات یک ساله در شب قدر
3-برای هم سخن شدن، تایید و خدمت و کمک به ائمه(آل عمران/125-124) در جنگ بدر رسول اکرم(ص) به مومنان فرمود: آیا کفایت نمی کند که خدا شما را با سه هزار فرشته نازل شده ازآسمان یاری کند؟
امام صادق(ع)، در پاسخ مردی که از آیه 52 سوره شوری"و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا…” فرمودند: فرشته ای است که از زمان نزولش تاکنون به آسمان برنگشته، این فرشته با پیامبر خدا(ص) بود و با ائمه بعد از آن حضرت بوده و آنها را کمک می کند.
4-برای زیارت معصومین و زیارت قبور شان و خدمت به زائران شان
امام باقر علیه السلام چهارهزار فرشته ژولیده موی پریشان حال و غبار آلوده تا قیامت بر امام حسین علیه السلام گریه می کنند زائری برای آن حضرت نمی آید جز آنکه به استقبالش می روند به هنگام مریضی و هنگام مرگ بر بالینش حاضر می شوند.
5- برای تعلم علوم و گرفتن دستور .
خلاصه:ملائک ارضی برای انجام تمام ماموریت ها ابتدا به خدمت امام معصوم می رسند و مأموریت خود را براو عرضه میکنند.
”و معدن العلم"
معدن:مرکز- طلا و سایر فلزات دارای معدن هستند.
امام باقر علیه السلام: خداوند متعال همه علوم انبیا را نزد محمد صلی الله علیه و آله قرار داد و ایشان آن علوم را نزد علی علیه السلام سپرد آنها مسلط بر همه عوالم هستی می باشند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمی ماند.
روایت کافی: “إِنَّ الامام اذا شاء أَن یعلم علم” وقتی امام بخواهد چیزی را بداند، میداند لذا آنها مظهر علم الهی هستند
علم الهی: استقلالی و مرتبط به جایی نیست
علم ائمه(ع): تبعی و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است
در زیارت جامعه :خزان العلم آمده است .
خازن: کلیددار –بدین معنا که:
اولا:کسی که اختیارخزینه به دست اوست و هرگاه بخواهد از آن استفاده میکند.
ثانیاً: از دسترسی و دستبرد دیگران خارج است
ثالثاً: هر مقدار که خود خزانه دار بخواهد به دیگران می دهد بدون اینکه از اختیار او خارج باشد.
“و اهل بیت الوحی”
وحی در لغت: به هر گونه اعلام سریع و مخفیانه گفته می شود .
دراین فراز به یکی از مهمترین ویژگیهای اهل بیت اشاره میکند و آن: ریشه و منشاء علوم اهل بیت است به اینکه آنها معیار تشخیص حق و باطل هستند.
توضیح مطلب: انسان در پیمودن هرمسیری نیازمند دانش و معرفت است و معرفت از سه راه حاصل می شود.
1-تجربه: علوم تجربی از اندوخته های بسیار با ارزش بشری اما دچار محدودیت است و آن:
الف ) بسیاری از مسائل مهم بشری قابل تکرار و تجربه نیستند مثلاً آغاز دنیا چگونه بوده است.
ب) تجربه هیچ گاه یقین آور نیست چه بسا بعد از سال ها آنچه را قطعی می دانسته می فهمد غلط است یا استثناء دارد.
2-عقل: ارزشمندترین مخلوق خداوند عقل است. مبنای عقاید ما استدلالات عقلی است ولی با این حال احکام قطعی عقل اندک است.
3- آموزه های وحیانی:خداوند متعال به عنوان خالق انسان مصلحت و مفسده و خیر و شر انسان را بهتر می دانند بنابراین انسان در تمام امور زندگی برای تشخیص حق و باطل ناچار است به دامان وحی پناه ببرد مهم ترین ویژگی اهل بیت از سایر دانشمندان آن است که علوم آنها ریشه در وحی دارد و در روایات حقیقت علم ائمه همانند علم پیامبر تصویر شده است.
حمران بن اعین از امام صادق علیه السلام پرسیدم چگونه علی شریک در علم پیامبر است امام صادق فرمود خداوند هیچ دانشی را به پیامبر نیاموخت مگر آنکه به او دستور داد که آن را به علی بیاموزد.( اصول کافی جلد ۱)
دلیل اشتراک پیامبر(ص) و اهل بیت(علیهم السلام)
وقتی رهبری امت در تمام امور دین و دنیا تفسیر و تبیین قرآن و سنت و بیان احکام و اجرای آن به عهده ائمه است طبیعتاً باید دانش لازم برای این کار هم در اختیار آنها باشد البته این اشتراک در دانش و تبلیغ به معنای همسانی پیامبر و ائمه در فضیلت نیست و جایگاه ویژه رسول الله(ص) محفوظ است
در فهم عظمت علم اهل بیت(ع)
کلینی به سند خود از جابر بن عبدالله از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و آصف بن برخیا وزیرحضرت سلیمان از یک حرف آن آگاه بود او با همان یک حرف زمین را درنوردید و تخت بلقیس را از شهر و دیارش به شهر سلیمان آورد تا آنکه در دسترس او قرار گرفت و نزدما هفتاد و دو حرف اسم اعظم موجود است و یک حرف را هم خدای متعال برای خود برگزیده که ویژه علم غیب اوست اراده و توانی جز اراده و قدرت خدای بزرگ نیست (اصول کافی/ جلد ۱)- در زیارت جامعه مهبط الوحی آمده است( جایگاه نزول وحی الهی)
فرق هبوط و نزول
در نزول :جداشدن از مبدا مورد نظر است وبه استقرار آن در محل دیگر توجه نمی شود.
اما در هبوط: افزون بر جدا شدن از مبدا به استقرار آن نیز توجه میشود.
بنابراین مهبط الوحی به معنای محلی است که وحی بعد از نزول از مبدا در آن محل استقرار پیدا می کند.
نکته:
1- هبوط گاهی به نحوه کیفر است مانند هبوط ابلیس و گاهی به لحاظ استخلاف مثل هبوط آدم
2- هبوط گاهی به نحوه تجافی و گاهی به نحوه تجلی است و نزول از سنخ تجلی است نه تجافی.
امتیاز اصلی پیامبران از دیگران ، نزول وحی است.” قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد"(سوره کهف آیه110)
مراد از وحی در این فقره از زیارت جامعه:
1-ممکن است وحی تشریعی باشد که فقط بر رسولان نازل می شود در این صورت خانه اهل بیت از آن جهت که اهل بیت نبی اکرم(ص) به منزله جان آن حضرت هستند «انفسنا و انفسکم »«(آلعمران/ ۶۱»
محل نزول و استقرای وحی تشریحی خواهد بود چنانچه امام حسین علیه السلام در سفر به عراق در ملاقات با مرد کوفی به این قسم از وحی اشاره فرمود به خدا قسم ای برادر کوفی در مدینه با تو ملاقات می کردم جای پای جبرئیل که برای نزول وحی بر جدمان در خانه ما فرود میآمد به تو نشان میدادم (اصول کافی)
2-ممکن است مراد از آن اعم از وحی تشریعی و وحی تسدیدی باشد.
وحی تسدیدی:
وحی که بر ائمه نازل می شود برای بیان احکام عمومی شریعت نیست بلکه دستورالعملی شخصی، رهنمودهای اجتماعی، اخبار از حوادث آتی یا نزول طمانینه و سکینه و امثال آن است که موجب تسدید استواری و استحکام آنان میشود یا اخبار غیبی وامثال آن باشد که بر همه معصومان نازل میشود و اختصاصی به رسول اکرم ندارد.
نمونه هایی از اخبار غیبی:
امام صادق علیه السلام: هر روز اعمال بندگان خدا بر ائمه اطهار(ع) و پیامبر اکرم(ص) عرضه می شود( بحار جلد ۲۳ صفحه ۳۴۱)
و فرمود: هر صبح و شام زشت و زیبای اعمال امت اسلام بر رسول اکرم (ص)عرضه می شود پس سعی کنید که از معصیت بر حذر باشید (بحار/جلد ۲۳)
قهرا همراه عرضه اعمال بندگان خدا، اخبار گذشته وآینده جهان وتصمیم ها و نیات مردم را نیز که پیوند با اعمالشان دارد ارائه می دهد.
در قرآن کریم : “قل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمومنون"( توبه /105) ای پیامبر به مردم بگو: هر چه خواستید انجام دهید ولی بدانید که خدا ورسول او ومومنان اعمال شما را می بینید.
امام صادق (ع): منظور از مومنان در این آیه ما هستیم “المومنون هم الائمه”
امام صادق(ع) فرمود: چرا رسول خدا را ناراحت می کنید ؟گفتند: چگونه ناراحتش می کنیم؟ فرمود مگر نمی دانید که اعمال شما بر او عرضه می شود واگرمعصیت خدا را درآن ببیند موجب ناراحتی او می شود به آنها سفارش کرد تلاش کنید رسول اکرم صلی الله علیه وآله را خوشحال کنید و موجبات ناراحتی او را فراهم نکنید(بحار/جلد2)
یکی از شیعیان به نام داود رقّی می گوید: پسرعمویی داشتم که شخصی معاند وخبیث بود ، در حال حرکت به سوی مکه بودم که متوجه شدم وضع زندگی او وخانواده اش پریشان است مقداری کمک برای او فرستادم و به سوی مقصدم حرکت کردم در مدینه به محضرامام صادق (ع)شرفیاب شدم حضرت فرمود : ای داوود: روزپنجشنبه اعمال شما را بر من عرضه کردند وقتی در میان اعمال تو صله ای را که به پسر عمویت داده بودی مشاهده کردم خوشحال شدم می دانم که این صله تو جفای او موجب تسریع در اجل او خواهد شد.
این گونه احادیث نشان می دهد که اهل بیت(ع) بادیدن اعمال نیک خوشحال می شوند از مجموع استفاده می شود که اخبار غیبی بر ائمه(ع) نازل می شود.
نکته:
قرآن کریم در مسیر تربیت وتزکیه قبل از هر چیز بر احیای روح حیا تکیه کرده است و ذات اقدس ابتداء دستور حیاء ودرس عفاف می دهد لذا در این سوره نازل شده بر پیامبر (ص) می فرماید: “الم یعلم بان الله یری"( علق/14)
آیه مبارکه سوره توبه که نظارت ورویت خدا ، رسول(ص) و ائمه(ع) را مطرح می کند در صدد احیای همین روحیه حیاست انسانی که حاضر که نیست در منظر بچه ای ممیز گناه کند هرگز نباید حاضر باشد درمحضر خدای متعالی و رسول اکرم (ص) وائمه اطهار علیه السلام گناه کند.
نتیجه کلام:
ناظر بودن ائمه (ع)براعمال عباد درآیه15 سوره توبه ، نوعی وحی واخبار غیبی است که در اختیارشان قرار می گیرد هر چند که واژه وحی در آیه نیامده است زیرا اگر چه اشراف روحی و احاطه حضوری انسان کامل نسبت به حوادث فردی و اجتماعی از صنف وحی نیست ، ولی اگر از سنخ عرضه اعمال بر آنان توسط کاتبان کرام و ملائکه مامور ضبط احوال و ثبت اعمال یا ملائکه دیگر باشد از صنف وحی خواهد بود.
سوال : ما معتقدیم ائمه معلم ملائکه هستند، در حالی که لازمه نزول وحی این است که آنان تحت تعلیم فرشتگان باشند چنانچه حدیث ” لولا انا نزداد لأنفدنا “"اگر وحی بر ما نازل شود، علم او به پایان می رسد” بر این معنی دلالت دارد و عین این سوال در مورد رسول اکرم (ص) نیز مطرح است.
از این سوال می توان اینچنین جواب داد:
نقش جبرئیل صرفا انتقال یک سلسله حقایق است مثل خبر نگاری که گزارشی را به یک تحلیگر می رساند وتحلیل گر به اموری دست می یابد که گزارشگر به آنها توجه نداشته است پس نمی شود گفت تحلیل گر شا گرد آن خبرنگار است معلم ذاتی انبیاء واولیاء ذات اقدس باری تعالی است جیرئیل وسایر فرشتگان واسطه درنزول وتعلیم هستند نه معلم حقیقی همانطور که همراهی موسی(ع) با خضر(ع) برای استفاده علوم رشدآور، به معنای برتری حضر ت خضر(ع) نیست زیرا حضرت موسی(ع) از پیامبران اولوالعزم است.
ثانیا: هر فیضی که از جانب ذات اقدس به ممکنات می رسد به وساطت ائمه اطهار(ع) که انسان های کامل هستند نازل می شود ودر این جهت فرقی بین انسان و فرشته و…… نیست، بنابراین وحی الهی که از فیوضات پروردگار است به واسطه آن ذوات مقدس تنزل پیدا می کند و فرشته وحی از جنبه لاهوت آنان کسب فیض می کند و به جنبه دیگر آنان ( جنبه ناسوت) تحویل می دهد، پس در حقیت بخشی از آن ذوات نورانی بخش دیگر را اداره می کند وچیزی از بیرون به آنها نمی رسد بدین ترتیب نزول وحی برای آنها چیزی جز از “آنان به آنان” نیست.
” اللهم صل علی محمد وآ ل محمد الفلک الجاریه……”
امام سجاد (ع) در این فراز، فضلیت دیگری را برای اهل بیت بیان می کند واین ویژگی آن است که ایمنی و اطمینان ، سعادت و نجابت در همراهی با آنان است.
در زندگی صراط مستقیم یکی است و راههای انحرافی بسیار از این رو کلمه نور، در قرآن همیشه مفرد ذکر شده وکلمه ظلمت جمع، به همین خاطر است که در آیات وروایات راه مطمئن تببین شده است وآن دست گذاشتن در دست کسانی است که خداوند بر عصمت و طهارت آنان گواهی داده است.
“انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا"( احزاب 32)
سلیم بن قیس می گوید در مکه بودم که در موسم حج ابوذر برخاست وحلقه در کعبه را گرفت وبا بلندترین فریاد صدازد ای مردم برخی مرا می شناسید و آن کس که مرا نمی شناسد من ابوذر هستم ای مردم من از پیامبر شنیدم که می فرمودند به راستی مثل اهل بیت من در امتم همانند کشتی نوح در قوم اوست آن کس که به این کشتی در آید نجات پیدا می کند وآن کس که از آن بیرون بماند غرق می شود
ای مردم من شنیدم که پیامبر فرمود من درمیان شما دو چیز باقی گذاشتم هر گاه به آن چنگ بزنید هر گز گمراه نمی شوید کتاب خدا و اهل بیت من “بحار االانوار ج-23ص119″
در حدیث قدسی” اکثر من الزاد فان الطریق بعید بعید” ای انسان توشه ات را زیاد کن چرا که راه بسیار طولانی در پیش داری، تنها فرصت جمع آوری زاد راه همین دنیاست
“و جدّد السفینه فإِن البحر عمیق عمیق” کشتی تان را نو کنید زیرا که دریا بسیار عمیق ومواج است
“یک وقت انسان می خواهد از نهری یا رودی بگذرد ، در این صورت اگر یک تخته هم باشد برای عبور کافی است اما گاه میخواهد از یک دریای پهناور و اقیانوس مواج گذر کند در این صورت با هر کشتی نمی توان سفر کرد انّ در اینجا تعلیلیه است یعنی علت نو کردن کشتی را بیان می کند، مراد از بحر ،این عالم است و انسانها مسافران و سالکان در این دریای مواج عالم اند در این حدیث توصیه می شود؛ با هر سفینه ای در این دریا سفر نکن در انتخاب کشتی دقت و توجه را داشته باش اما با چه سفینه ای برویم تا مطمئنا سالم به مقصد برسیم، درضمن روایت دیگر پیامبر (ص) فرمودند: “انما مثل (اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من دخلها نجا ومن تخلّف عنها غرق” مراد از سفینه، اهل بیت عصمت اند و مراد از سوار شدن کشتی، پیروی از ایشان است هر که راه اطاعت را در پیش گیرد، نجات می یابد وهر که تخلف کند ، غرق می شود".(توضیح خانم موسوی)
لذا در این فراز می فرماید: خدایا درود فرست بر محمد(ص) و آلش . آنان که کشتی روان در دریاهای ژرف و عمیق اند، هر کسی در آن کشتی در آید از غرق شدن ایمن است و هر کسی در نیاید به دریای هلاکت غرق خواهد شد.،هر کس بر آنها پیش افتد از دین خارج شود و هرکس از آنان عقب ماند نابود گردد و هر کس همراه آنان باشد به هدف خواهد رسید.
در زیارت جامعه کبیره آمده است: “فالراغب عنکم مارق و اللازم لکم لاحق و المقصّر فی حقکم زاهق و الحق معکم و فیکم و منکم والیکم” پیشی گیرنده از شما از دین خارج شده و همراهی کننده دائمی شما به مقصد رسیده و کوتاهی کننده عمدی در حق شما هلاک شده است و حال آنکه حق با شما ودر پیروی از شما(بازگشتش ) به سوی شماست و شما اهل حق و معدن (تکوّن و جوشش) آن هستید.
هر متحرکی در مسیر حرکت خود به معیار سنجش نیاز دارد تا به بیراهه کژراهه نرود و از مسیر حق و عدل خارج نشود. همانطور که بنّا دائما کار خود را با شاغول می سنجد تا دیوار کج نرود ومتفکر استدلال خود را با منطق می سنجد تا کج نیندیشد دین که راهی در فراروی سالکان سبیل حق است به ترازوی عدالت سنج در بعد اعتقاد ، اخلاق و عمل صالح نیاز دارد که سالک این راه هر لحظه خود را با آن بسنجد تا به منحرف نشدن خود در این مسیر پر خطر اطمینان پیدا کند و پیام آوران الهی معیار و ترازوی سنجش معرفی شده اند.
از این رو به سراغ دیگران رفتن به هر شکلی که باشد برای انسان حق طلب معنی ندارد بلکه عین گم کردن هدف و خروج از دین است افزون براینکه به سراغ دیگران رفتن، بی اعتنایی به ائمه و ضایع کردن حقوق آن ها ست زیرا هنگامی که برتری کسی ثابت شد عقل و نقل و عرف و منطق حکم می کند که مردم آن برتری را قدر بشناسند و از آن بهره گیرند زیرا قدر ناشناسی نوعی اهانت به صاحب آن برتری و ضایع کردن حقوق اوست، چنانچه خداوند منکران رسالت و معاد را سرزنش می کنند که چرا قدر و اندازه او را نگه نمی دارند و"ماقدروالله حق قدره” ترازوهای سنجش برای آن است که،انسان از تندروی و کندروی باز دارد زیرا تندروی، سبب می شود انسان از قافله جدا و راه تاریک و پر خطر را به تنهایی بپیماید بدون آنکه دره ها و مهلکه های آن را بشناسد و کندروی، سبب می شود انسان از امکانات و مزایای قافله باز ماند و گرفتار ظلمت راه شود و برای همیشه از رسیدن به مقصود محروم شود.بر این اساس سالک باید همواره ملازم آن ذوات قدسی باشد که عِدل قرآن کریم اند و سالک باید قدم به قدم عقاید افکار، اخلاق و اعمال خود را با ترازوی الهی بسنجند تا گرفتار انحراف به تندروی یا کندروی نگردد و پیشوایان معصوم ترازوی حقیقت سنجی هستند در زمان حضور ائمه(ع)، اصحاب افکار و عقاید خود را نزد ائمه(ع) بازگو می کردند که اصطلاحا عرضه دین نامیده می شود اکنون که عصر غیبت امام معصوم است عرضه دین به صورتی که عبدالعظیم حسنی و … می کردند ممکن نیست اما علماء، اصول اسلام را بر مبنای کتاب وسنت و عقل مرزبندی کرده اند و این بحث ها و مبانی در دسترس است و از طرفی شرایط تقیه حاکم نیست هر کسی می تواند معتقدات خود را بر آن اصول قطعی منطبق کند وآنها را شاغول های فکری و اعتقادی خود قرار دهد.
معیار بودن ائمه محفوف به 2 استدلال است:
1-جملات قبل پس از ذکر بسیاری از کمالات نتیجه می گیرد که پس از روگردانی از شما مساوی با خارج شدن از دین است
2-جملات بعدی: “و الحق معکم و فیکم ومنکم و الیکم و انتم اهلُه و معدنه”
حق؛ شی ثابت را حق گویند. تشبیه حق به آب و تشبیه باطل به کف از آن جهت است که حق مانند آب از ثبات و دوام برخوردار است و باطل بر اثر بی محتوی بودن ثبات ندارد، معکم،جدایی میان ائمه و حق فرض ندارد و فیکم،حق در شخصیت ائمه نهفته و در مکتب آنان و پیروی از ایشان تبلور دارد. منکم،(من معنای ابتدائیت) حق از سوی شما می آید و از شما نشئت می گیرد و
الیکم، حق با نشأت گرفتن از مبدا اصلی (الحق من ربک- آل عمران 60) از مجرای آن ذوات نورانی و وسائط فیض می گذرد و بواسطه آنها به دیگران میرسد و در بازگشت نیز با امامت ملکوتی آن ذوات قدسی به مبدا خود باز می گردد پس خدا، مبدا و مقصد اصلی حق است و ائمه مبدا و مقصد تبعی آن. اهله، زمانی چیزی یا کسی را اهل دیگری می شمارند که انس همراه با تعلق قلبی و وابستگی میانشان برقرار باشد پس اهل الحق بودن ائمه اشاره به انس و تعلق قلبی آنها به حق دارد.
معدنه، معدن به معنای انبار و محل نگهداری چیزی در آن نیست بلکه به معنای تکوّن و پرورش شی معدنی است و آن شی باید در آن محل پروریده شود تا قابلیت بهره برداری پیدا کند پس معدن حق بودن ائمه به معنای مخزن آن بودن نیست بلکه بدین معناست که هر حقی پس از نزول از خدای متعال باید در وجود آن ذوات قدسی قرار گیرد و در آنجا به اذن خداوند پروریده شود وسپس بجوشد و به دیگران برسد وگرنه دیگران قابلیت استفاده مستقیم از آن را ندارند پس جوینده حق باید سنت وسیرت ائمه اطهار(ع) را بکاود و حق را در آن ها جست و جو کند پس در این قسمت، استدلال شده که اگر دنبال حق و طالب آن هستید باید به سراغ خاندانی بروید که نه با حق مخالفت می کنند و نه در آن اختلاف دارند که این ناشی از عصمت آنهاست .
ال در الحق : برای جنس یا استغراق است و دلالت دارد که آنچه به حق موسوم است در خانه اهل بیت یافت می شود و نمی توان گفت که تنها برای دست یابی به برخی از اقسام حق باید سراغ اهل بیت رفت.
البته ممکن است که حق فی الجمله نزد دیگران یافت شود چنانچه درباره عمار وارد شده است که” عمار مع الحق و الحق مع عمار یدور معه حیث دار” لیکن بدین صورت جمعی که در این جمله زیارت آمده"معکم، فیکم، منک،…..معدن حق در جای دیگر یافت نمی شود و مختص خاندان آنهاست و دیگران همه فیض ها را به وساطت نبی اکرم و ذوات قدسی از ذات اقدس الهی گرفته اند.
در روایات فراوانی از همراهی حق با علی(ع) سخن آمده و بر تفکیک ناپذیری آن دو از یکدیگر تاکید شده است “الحق مع علی و علی مع الحق لایفترقان حتی یردا علی الحوض ” این حدیث از عایشه نقل شده “علی مع القرآن و القرآن مع علی لایفترقان حتی یرد ا علی الحوض” ام سلمه در روایت دیگر به مرحله بالاتر اشاره و از محوریت علی(ع) برای حق خبر داده که هرجا او برود حق نیز می رود و بر محورش می گردد “الحق مع علی اینما مال، علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار".
دیگران را این افتخار بس که حق محور باشند ،گردان بگردند و هرگز از آن جدا نشوند اما افتخار حق این است که علی محور است و گرد او می چرخد و از وی جدا نمی شود.
پس افتخار علی(ع) تنها این نیست که حق محور است بلکه افتخارش این است که مظهر حق فعلی خداوند متعال و محور آن است.
به یقین مقتضای مقام عصمت چیزی جز محور حق بودن نیست. بدین جهت این امتیاز به علی(ع) اختصاص ندارد بلکه دیگرائمه از آن بهره مند هستند.
اینجا اشکالی مطرح است که هر دو تعبیر حق محور و محور حق درباره عمار آمده:” عمار مع الحق و حق مع عمار یدور معه حیث دار". پس عمار یاسر در رتبه علی(ع) و ائمه هست و این دلیل بر عصمت نیست.
پاسخ:
آنچه درباره علی(ع) و ائمه وارد شده مطلق هست و به مورد خاص اختصاص ندارد و از همراهی دائمی حق با آنان و آنان با حق تا روز قیامت خبر می دهند از این روآنها شاخص همیشگی حق از باطلند و در همه امور اعتقادی ،اخلاقی، معرفتی و سیاسی و اجتماعی و فردی تبیین احکام الهی ، تفسیر آیات قرآن و…
در حالی که پیشگویی از همراهی عمار با حق و حق با عمار و سفارش به همراهی با او مطلق نیست بلکه مربوط به افتراق و دودستگی جامعه هست ، قال ابن مسعود: “سمعتُ رسول الله یقول اختلف الناس کان ابن سمیه مع الحق یعنی عمار اذا افترق الناس یمیناً و شمالاً فنظر الفرقة التی فیها عمار فاتبعوه فانه یدور الحق معه حیثما دار"پس شاخص قرار گرفتن عمار از سوی پیامبر به معنای عصمت، حجیت گفتار و رفتار او در همه زمینه های اعتقادی ،اخلاقی ، سیاسی، اجتماعی فقهی و …نبود بلکه از آن جهت بود که آن حضرت می دانست طرف نزاع قرار گرفتن علی(ع) در کشمکش ها سبب می شود که گروهی در حقانیت آن حضرت تردید کنند از این رو عمار را شاخص معرفی کرد پس عمار در رتبه ائمه(ع) قرار نمی گیرد بلکه خود او برای تشخیص حق به شاخص نیاز دارد چنانچه رسول اکرم به وی سفارش کرد که در گیر و دار حوادث گمراه کننده از علی(ع) جدا نشود."یا عمار سیکون بعدی فتنةٌ، فاذا کان ذلک فاتبع علیا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه”
خلاصه کلام:
به لحاظ مقام نورانیت ملکوتی حکم خداوندکه حق است پیش از یکی نیست و گاهی به صورت تدوین (قرآن حکیم) و گاهی به صورت تکوین یعنی روح انسان کامل معصوم تجلی می کند لکن در نشئه ملک و عالم طبیعت یکی یعنی قرآن به عنوان ثقل اکبر ظهور می کند، یکی عترت اطهار به عنوان ثقل کبیر و هر کبیری در مدار اکبر خود دور می زند از این رو ذوات در مقام تکلیف پیرو علوم وحیانی قرآن حکیم هستند چناچه امت اسلامی که می توان ان را ثقل صغیر نامید پیرو ثقل کبیر و اکبر هستند. پس نباید کسی را با اهل بیت عصت و طهارت(ع) سنجید چنانچه از حضرت رسول (ص) وعلی(ع) رسیده است که “لایقاس بآل محمد(ص) من هذه الامة احد و لایسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً هم اساس الدین و عمار الیقین” (نهج البلاغه-خطبه 2)
نظیر آنچه که درباره ابوذر غفاری از پیامبر(ص)رسید “ما اظلت الخضراء و لااقلت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذر"،"آسمان سایه نیفکند بر فردی و زمین به خود ندیده کسی را راستگو از ابوذر باشد".
امام صادق(ع) در پاسخ سوال فرمود: این وصف ممتاز ابوذر نسبت به افراد عادی است وگرنه اهل بیت وحی(ع) به مثابه لیله قدر هستند که هرگز با شبهای دیگر قیاس نخواهند شد.
اشکال دوم: از علی(ع) درباره اختلاف مردم در حقانیت پرسش شد، ایشان فرمود: “ان دین الله لایعرف فی الرجال، فاعرف الحق تعرف اهله ” و از طرفی روایاتی بر حق محور بودن یا محور حق بودن علی(ع) “یاعمار….” افرادی را به عنوان شاخص معیار حق معرفی می کنند این دو گروه روایات با هم تعارض دارند.
جواب: این تعارض ابتدایی است و با اندک تامل برطرف می شود.
روایات دسته دوم که علی(ع) و عمار را معیار حق و باطل معرفی می کند عام است و همگان را مخاطب قرار می دهد ولی تردیدی نیست عده خاص از این توصیه نبوی بهره می برند،در واقع آنها که به معیار بودن سخن پیامبر(ص) اعتقاد دارند.در حقیقت اینجا جهت و شاخص گفتار نبوی و سفارش معصومانه پیامبر است نه علی یا عمار. در مقابل کسانی هستند که این سخن پیامبر(ص) به گوش آنها نرسیده یا در انتساب آن به حضرت تردید دارند و یا درگمراهی فتنه متحیرند و دچار تردید شده این گروه نیاز به شاخص دیگری دارند که با آن حق را از باطل بشناسند. روایات دسته اول برای این گروه شاخص است در حقیقت قرآن و سنت نبوی برای این گروه شاخص است و به آنان توصیه می شود به کمک این شاخص حق را بشناسید و آنگاه در پناه قرآن و سنت نبوی افراد(و حتی علی و عمار…) را بشناسید.
به سخن دیگر شاخص و حجت اصلی برای مسلمانان واقعی سخنان نبی اکرم است لکن سخنان بر دو قسم است: گاهی معیارها را معرفی می کنند که اگر چنین و چنان باشید به حقیقت می رسید، گاهی مصداق ها را (اگر از فلانی پیروی کنید به حقیقت دست می یابید) و هر دو یک چیز را نشان می دهند.
یعنی خواه از آن راه بروند یا از این راه ،خواه به علی (ع) وعمار بنگرند یا به علائم حق ،یقینا به یک مقصد می رسند.
بنابراین عمل به هردو گروه ار احادیث، عمل به سخنان نبی مکرم (ص) است وبا یکدیگر تعارض ندارد و به یک مقصد راهنمایی می کنند لیکن هر گروه نیاز عده ای خاص را برآورده می کند .
“اللهم صل علی محمد وآل محمد الکهف الحصین وغیاث المضطر المستکین و ملجا الهاربین وعصمه المعتصمین”
خدایا درود فرست برمحمد وآل محمد صلی الله علیه وآله وآلش که حصار محکم امت اند وفریادرس بیچارگان ودرماندگان وپناه گریختگان ونگهبان عصمت طلبانند.
کهف :به معنای پناهگاه وغاری وسیع که پناهگاه باشد.
امام رضا (ع) درسجده شکر نماز شب چنین مناجات می کردند:"یا کهف من لاکهف له “
ذات اقدس اله، پناهگاه اصلی (یاملجای عند اضطراری) وائمه(ع) پناهگاه تبعی وعرضی هستند.
پناهگاه بودن ائمه دوگونه است:
1-مربوط به امور تکوینی ،همانند رحمت رحمانی عام که مخلوقات را دربرمی گیرد مثل نزول باران ،آرامش زمین، وساطت در روزی رساندن.
2-مربوط به امور تشریعی همان رحمت رحیمی خاص که اختصاص به مومنان دارد لذا کسانی که در مسائل فکری،عقیدتی احساس خطر می کنند به این پناهگاه متوسل شود .
سوال: طبق آیات تنها خدا نجات دهنده انسانها ،غیاث وفریاد رس افراد مضطر ومستکین است پس چرا محمد وآلش را اینگونه خطاب می کنیم؟
جواب: اولّا انبیاءالهی بویژه محمد(ص) وآلش خلفای الهی اند.
در زمین علت برتری انسان،علّم الاسماء حضرت آدم می باشد که در واقع تجلی اسماءالهی است یعنی اگر خداوند غیاث است این غیاث وفریادرسی خداوند درخلیفه اونیز متجلی می شود اگر خداوند رازق است رازقیت درخلیفه او وجود دارد.
آیه شریفه می فرماید :وقت گرفتاری شدید، خدا را به اسمای حسنی بخوانید.
امام صادق (ع) :{ونحن والله الاسماءالحسنی }یعنی تمام اسمای حسنی الهی در وجودمان جلوه گر شده است پس اگر غوث و…از اسما الهی است پس این اسم در وجود محمد(ص) وآلش متجلی است ودر این فقره می گوئیم: غوث بودن و فریادرسی خداوند دروجود شما تجلی یافته لذا اگر درهنگام درماندگی به محمد وآلش پناه ببرید نجات می یابید.
ثانیا :اساسی ترین اصل عقیدتی در اسلام ،اصل توحیداست واعتقاد به هر قدرت درعرض خداوند شرک است اما درکنار این اصل یک نکته اساسی وجود دارد که خداوند برای انجام هرکار ،اسبابی مقدر کرد به عنوان مثال شفاءدهنده خداست ولی برای درمان بیماری به پزشک باید مراجعه کرد یا روزی رسان خداست (ان الله هو الرزق آیه58ذاریات) ولی برای بدست آوردن روزی باید کار کرد.
خداوند درکنار وسائل مادی ، وسائل معنوی را تعیین نمود که دعا یکی از آنهاست” قل مایعبوا بکم ربی لولا دعائِکم فقد کذبتم فسوف یکون لزاما"( آیه 77-فرقان)"یا محمد(ص)! بگو:اگر دعای شما نباشد،پروردگار من به شما اعتنا و توجه ای نمی کند.
توسل به اولیای الهی یکی از وسایل معنوی است که دراین فراز از دعا به آن اشاره شده است قرآن با صراحت از توسل به پیامبر یاد می کند :"ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاوءک فاستغفروا الله واستغفرلهم الرسول لوجدوا لله توابا رحیما” (آیه64-نسا)
هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا از وی اطاعت شود واگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند واز خدا طلب آمرزش می کردند وپیامبر هم برای آنها استغفار می کرد خدا را توبه پذیر ومهربان می یافتند .
در آیه دیگر :"یا ایها الذین امنوا اتقوالله وابتغوا الیه الوسیله وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون” (آیه25-بقره)
ای کسانی که ایمان آورده اید از خداتقوا کنید و وسیله ای برای تقرب به اوبجوئید ودر راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.
نکته:ما باید به حالت اضطرار و مستکین ومعتصم برسیم تا معصوم را به عنوان کهف ، غیاث ،ملجا و عصمت قرار دهیم .
“اللهم صل علی محمد وآل محمد صلاةکثیره تکون لهم رضی ولحق محمد وآل محمد اداء و قضاء بحول منک وقوةیا رب العالمین”
خدایا درود فرست برمحمد وآلش درود بسیار که آن درود موجب خشنودی آن ها باشد وموجب ادای حق آن ها برما باشد به اراده وقدرت تو ای پروردگار عالمیان .
“اللهم صل علی محمد وآل محمد الطیبین الابرار الاخیار الذین اوجبت حقوقهم وفرضت طاعتهم و ولایتهم”
خدایا درود فرست برمحمد صلی الله علیه وآله وآلش که پاکان ونیکان وبرگزیدگان عالمند حقوقشان را بر ما واجب کردی وطاعت ومحبتشان را فرض نمودی.
در اسلام ،حقوق افراد به صورت متقابل تعریف شده اگر حقوقی برای پدر ومادر گفته شده درمقابل برای فرزند هم حقوقی است در رابطه انبیاء و اولیاءبا مردم نیز چنین حقوق متقابلی وجود دارد وظیفه ای که به عهده انبیاء و اولیاءاست رساندن پیام خدا وتبیین آن است.
انبیاءهمگی بویژه پیامبر خاتم (ص) به بهترین وجه وظیفه خود را انجام داده اند وما در زیارت آن حضرت بر انجام این وظیفه شهادت می دهیم “واشهد انک رسوله وانک محمدبن عبدالله واشهد انک قد بلغت رسالات ربک ونصحت لامتک..”
دو وظیفه از وظایف مهم که امام سجاد (ع)در این فراز از دعا به آن اشاره کرده است ولایت واطاعت است این دو با یکدیگر رابطه تنگاتنگی دارند. یعنی اثر ولایت ومحبت اطاعت است ومحب ،مطیع معشوق خویش است قرآن از ولایت به عنوان اجر رسالت یاد کرده است” قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی"(شوری-23)
ولایت یکی از ارکان اصلی و اساسی ترین آموزه های دین مبین اسلام است.آموزه های اسلامی زمانی معنای واقعی به خود می گیرد که در چارچوب ولایت و در محور و مدار آن تحقق یابد.شرط پذیرش اعمال ، ولایت مداری است و هرکس که به ولایت نزدیک تر شود، و در ولایت مداری استوارتر گردد بهره بیشتری از چشمه های معنوی خواهد برد. روایات متعددی وارد شده که اسلام را بر 5 پایه استوار دانسته و از میان آنها ولایت را مهمترین رکن برشمرده است. از جمله روایت امام محمدباقر(ع) که می فرماید:” بنی الاسلام علی خمس علی الصلاة و الزکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشی کما نودی بالولایة”
امام صادق (علیه السلام) در بخشی از زیارت جامعه کبیره به شمارش برکات ولایت پذیری پرداخته است.
1.«بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا»
دین شناسی، یکی از برکات ولایت اهل بیت و پیروی از آنان دین شناسی است زیرا اهل خانه، بهتر می دانند در خانه چیست؟ لذا می فرمایند: خداوند به ولایت شما نشانه های دین را به ما آموخت.
2.«و اصلح ما کان فسد من دنیانا»"و آنچه را از دنیایمان تباه شده بود اصلاح کرد".
ولایت اهل بیت(علیه السلام) نه تنها مشکلات دینی و معنوی جامعه را حل می کند بلکه موجب سامان یافتن امور مادی و دنیوی انسان هاست.
3.« و بموالاتکم تمت الکلمه». با ولایت شما اهل بیت(علیه السلام) دین کامل شد. مراد از کلمه، توحید است و این کلمه با ولایت اهل بیت(علیه السلام) کامل می شود. در حدیث سلسله الذهب که امام رضا(علیه السلام) در سفر به خراسان در شهر نیشابور این حدیث را به یادگار نهاد، چنین آمده که امام رضا(علیه السلام) از علی (علیه السلام) نقل کرد که فرمود: از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود از جبرئیل (علیه السلام) شنیدم که فرمود: از خداوند عزوجل شنیدم که فرمود: لا اله الاالله دژ من است و هر کس وارد دژ من شوداز عذابم در امان است سپس امام فرمود: اما این شرط هایی دارد و من از شرط های آن هستم.
بنابراین شرط اتمام کلمه توحید، ولایت اهل بیت(علیه السلام) است.
4.«و عظمت النعمه»: به وسیله ولایت شما نعمت الهی عظیم گردید.
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»:امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را برشما تمام کردم و اسلام را برای شما به عنوان آئین برگزیدم.
این آیه رمز تداوم دین کامل را بیان نموده زیرا پیش از آن، تمام احکام فردی و اجتماعی بیان شده بود حتی بیان فریضه صبح در همان سال توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به انجام رسید بنابراین در روز غدیر خم این آیه ابلاغ شد تا دین کامل از دین ناقص شناسانده شود. ولایت اهل بیت(علیه السلام) نعمتی است که خداوند برای تداوم اسلام کامل عطا فرمود .
5.وائتلفت الفرقه: با دوستی شما جدائی به الفت تبدیل می شود.
دوستی اهل بیت(علیه السلام) مهمترین محور اتحاد امت اسلامی است. قرآن برای آن که مسلمانان به محور اتحاد دست یابند محبت اهل بیت را واجب کرده است.« قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ولکم الموده الواجبه” یکی از حقوق شما، وجوب دوستی است. این دوستی می تواند همه مسلمانان را به هم پیوند دهد.
6.«و بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه»: به وسیله ولایت شما، عبادات واجب پذیرفته می شود. این جمله اشاره به این دارد که ولایت اهل بیت(علیه السلام)، شرط قبولی اعمال است و بدون آن هیچ عملی نزد خداوند پذیرفته نیست.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): سوگند به آن که مرا به حق، به پیامبری برانگیخت. اگر کسی به عمل هفتاد پیامبر به بارگاه حق وارد شود اما ولایت ما اهل بیت (علیه السلام) را به همراه نیاورد خداوند هیچ عمل واجب و مستحبی را از او نخواهد پذیرفت.
حضرت امام خمینی(ره) در ابتدای وصیت نامه می فرماید:حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمین است و در کتب اهل سنت از «صحاح ششگانه» تا کتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به طور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان که حجت بر انان تمام است جوابگوی ان باشند، اگر عذری برای جاهلان بی خبر باشد برای علمای مذاهب نیست.
7.شفاعت اهل بیت(علیه السلام): امام هادی (علیه السلام) پس از بیان برکات ولایت و دوستی اهل بیت(علیه السلام) در پایان این بخش به موقعیت والای آنان نزد خداوند اشاره می کند.
«و لکم الموده الواجبه و الدرجات الرفیعه و المقام المحمود و المکان المعلوم عند الله عزوجل و الجاه العظیم و الشان الکبیر و الشفاعه المقبوله».تنها دوستی شماست که بر همگان واجب است و درجات بلند مرتبه و مقام پسندیده شما و جایگاه مشخص نزد خداوند عزوجل و منزلت والا و مرتبت شما و شفاعت پذیرفته شده از آن شماست.
از برکات مهم ولایت اهل بیت(علیه السلام) شفاعت در روز قیامت و مقام محمود که همان شفاعت کبری است که ویژه خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنان از این موقعیت بس والا نزد خداوند متعال در قیامت برای هدایت دوستان خود به بهشت و ترفیع درجه آنان، بی نهایت بهره می برند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): به دوستی ما اهل بیت(علیه السلام) چنگ زنید زیرا هر کس خداوند عزوجل را در حالی که ما را دوست دارد دیدار کندبا شفاعت ما به بهشت می رود.
نکته: اگرچه ولایت به عنوان اجر رسالت ذکر شده ولی واقعیت آن است که اثر به خود فرد برمی گردد و وسیله ای برای کمال و قرب به حضرت حق است البته ولایتی که اطاعت و تقوا و ورع را به دنبال نیاورد، ادعای پوچی است.
امام باقر(علیه السلام): “قال لاتذهب بکم المذاهب فو الله ما شیعتنا الا من اطاع الله عزوجل” راه بر کسی مشتبه نشود به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که خدای متعال را اطاعت کند.
از اینجا به بعد حضرت دعا می کند:
«اللهم صل علی محمد و اعمر قلبی بطاعتک و لاتخزنی بمعصیتک»
خدایا درود فرست بر محمد و آلش و قلب ما را به طاعتت آباد ساز و مرا به عصیان خود رسوا مگردان.
آبادانی و آبادی قلب به طاعت الهی است اگر در قلب همه چیز از علم و اراده و انگیزه و همت باشد اما در مسیر اطاعت خدا نباشد خراب است.
قلب در معارف اسلامی جایگاهی بس والا دارد اما گاهی قلب:
1-مهر می خورد«یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار»(غافر/35)-«و لکن تعمی القلوب»(حج/46)
2-قلب دچار قساوت می شود.«و لکن قست قلوبهم»(انعام/43)
3-قلب دچار ریب، شک و تزلزل شود. «وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم..»(توبه/45)
4-قلب گرفتار لهو و لعب می شود.«لاهیه قلوبهم»(انبیاء/1-3)
و در این فراز حضرت دعا می کند که از خطرات فساد وخرابی دل نجات یابیم؛ لذا می فرماید: خدایا قلب مرا به طاعتت آباد کن.
سپس می فرماید:
“و لاتخزنی بمعصیتک”
مرا به عصیان خود رسوا و خوار مگردان.
همه انسان ها در طول زندگی در پی عزت اند و از ذلت گریزان می باشند ولی هر کس عزت را در چیزی می جوید. گروهی با بدست آوردن مال و برخی با بدست آوردن شهرت، و عده ای با قدرت. قرآن این تفکر را نفی نموده است.
«ویل لکل همزه لمزه* الذی جمع مالا وعدده* یحسب أن ماله اخلده»(همزه) و قرآن سرنوشت یکی از مال اندوزان را که شیفته عزت ظاهری شده اند را در سوره قصص آیات 79 تا 82 بیان می کند.
در حقیقت عزت: در طاعت خدا و ذلت در معصیت است.
امام علی«ع»: «اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه»: اگر در جستجوی عزت هستید آن را در اطاعت از خدا بیابید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):«من اراد ان یکون اعز الناس فلیتق الله عزوجل»: کسی که می خواهد عزیز ترین افراد باشد باید تقوا پیشه کند.
خلاصه کلام: مهم ترین نیاز روحی و روانی انسان که عزت طلبی و ذلت گریزی است بواسطه اطاعت خداوند حاصل می شود.
“ارزقنی مواساه من قترت علیه من رزقک بما وسعت علی من فضلک و نشرت علی من عدلک و احییتنی تحت ظلک”
پس از درخواست توفیق اطاعت: دومین خواسته حضرت خواسته اجتماعی است. یعنی مسائل عبادی جدای از مسائل اجتماعی نیست. در قرآن بعد از"اقیموالصلاه” بلافاصله و آتوالزکاه ذکر شده، لذا می فرماید: خدایا روزیم کن که مواسات کنم با آنانکه روزیشان را تنگ نمودی. به وسعت روزی که از وسعت و کرمت به من عطا کردی و سایه عدالتت را بر سر من گستردی و مرا در سایه عنایت زندگی بخشیدی. مواسات تنها پرداخت صدقه نیست بلکه معنی مواسات، مشارکت با دیگری در مشکلات او و او را شریک کردن با اندوخته های خود است. مواسات و همکاری اجتماعی معیار شیعه شناسی و میزان برای انتخاب دوست است.
امام صادق (علیه السلام):«امتحنوا شیعتنا عند مواقیت الصلاه کیف محافظتهم علیها و الی اسرارنا کیف حفظهم لما عند عدونا و الی اموالهم کیف مواساتهم لاخوانهم فیها” شیعیان ما را با سه چیز امتحان کنید:
1-هنگام اوقات نماز و چگونگی محافظت آنان از نماز
2-چگونگی حفظ اسرار ما از دشمنان
3-در اموالشان که چگونه با برادرانشان مواسات می کنند.
امام صادق(علیه السلام): «خصلتان من کانتا فیه و الا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب قیل و ما هما قال الصلاه فی مواقیتها و المحافظه علیها و المواساه». دو ویژگی است که در هر کس وجود داشت شایسته دوستی است و اگر نه دوری گزین، دوری گزین، دوری گزین. سوال شد آن دو ویژگی کدامند: نماز در وقت خود و محافظت بر نماز و مواسات.
امام صادق(علیه السلام) از وصایای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام):«یا علی سید الاعمال ثلاث خصال: انصافک الناس من نفسک و مواساتک الاخ فی الله عز وجل و ذکرک الله تعالی علی کل حال». ای علی برترین اعمال سه چیزاند: انصاف با مردم و مواسات با برادران برای خدا و ذکر خدای متعال در هر حال.
نکته: از روایات استفاده می شود که مواسات با خوبان و بدها هر دو مطلوب است.
رسول اکرم«ص»:«رأس العقل بعد الدین التودد الی الناس واصطناع الخیر الی کل واحد» بر و فاجر: اصل عقل پس از دین داری، مهرورزی با مردم و نیکی کردن به همه انسان های نیکوکار و بدکار است.
“وهذا شهر نبیک سید رسلک شعبان الذی حففته منک بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله «ص» یداب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعا لک فی اکرامه و اعظامه الی محل حمامه”
و این است شعبان ماه رسولت، سید پیغمبران که این ماه را به رحمت و رضا و خشنودیت در پوشیده ای و رسولت تا آخر عمر کوشش بسیار در نماز و روزه در شب ها و روزهای این ماه داشت و برای فروتنی به درگاه تو این ماه را محترم و گرامی می داشت.
ماه شعبان ماهی آراسته به اخلاق نبوی است شب و روز ماه شعبان با عبادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زینت می شود. سنت و عادت مستمر اوچنین بود که شبها را شب زنده داری می کرد و روزها را روزه می داشت لذا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که این ماه را ماه رحمت کرده است.
خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش نمود. اگر انسان اهل سیر در این ماه باشد، پایانش رضوان الهی است.
رضوان: مقامی فوق مقامات بهشت است و «رضوان من الله اکبر» مقام رضوان بدون شفاعت و دستگیری اهل بیت(علیه السلام) ممکن نیست.«بکم یسلک الی الرضوان»
اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه”
خدایا ما را یاری فرما تا از سنتش پیروی کنیم.
منشأ عمل به سنت پیامبر در همه امور دستور قرآن کریم است.” و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب/حشر-7)آنچه را رسول خدا(ص) برای شما آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده خوداری کنید و از مخالفت خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است.
” لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله والیوم الآخر و ذکر الله کثیرا"/احزاب-21)
مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا(ص) سرمشق نیکویی است برای آنان که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.
“علیکم بسنة فعمل قلیل فی سنته خیر من عمل کثیر فی بدعة” در ترازوی عدل الهی ملاک ارزش عمل ، مطابقت با سنت است نه بسیاری عمل. امام صادق(ع) از پدرانش از امام علی(ع) روایت می کند شنیدم پیامبر می فرمود: برشما باد به سنت عمل کنید زیرا عمل اندک براساس سنت، بهتر از عمل بسیار در بدعت!
در اینجا امام سجاد(ع) راه رسیدن به رضوان الهی را نشان می دهد و آن اینکه از سنت رسول الله (ص) پیروی کنیم.
“ونیل الشفاعة لدیة”
از شفاعتش برخوردار باشیم.
منشا اعتقاد به شفاعت در قرآن است.
“لایملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهداً(مریم-87) آنان هرگز ملاک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد.
“یومئذ لاتنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا"(/طه-109)در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضی است.
"و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له"(سبأ-23)هیچ شفاعتی نزد او جز برای کسی که اذن داده سودی ندارد.البته شفاعت نیازمند یک نوع ارتباط معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است به این ترتیب کسی که امید شفاعت دارد موظف است در این جهان، ارتباط معنوی با شخصی که انتظار دارد از او شفاعت کند برقرار سازد و این ارتباط در حقیقت یک نوع وسیله تربیت برای شفاعت شونده خواهد بود که او را به افکار و اعمال و مکتب شفاعت کننده نزدیک می کند.در نتیجه شایسته شفاعت می شود پس شفاعت یک عامل تربیت است نه پارتی بازی و نه فرار از زیر بار مسئولیت و از اینجا روشن می شود شفاعت تغییری در اراده پروردگار نسبت به گنهکار ایجاد نمی کند بلکه این گنهکار است که با ارتباط معنوی با شفاعت کننده به نوعی تکامل و پرورش دست می باید که شایسته عفو خدا می گردد.
“واجعله لی شفیعاً مشفعا و طریقاً مهیعا و اجعلنی له متبعاً حتی القاک یوم القیامة عنی راضیا و عن ذنوبی غاضیا قد اوجبت لی منک الرحمه و الرضوان و انزلتنی دار القرار و محل الاخیار”
امام سجاد(ع) درآخر فراز می فرماید: “خدایا حضرتش را برای من شفیعی که شفاعتش مقبول است قرار ده، وراه مستقیم و هموار به سوی خود گردان و مرا پیرو آن بزرگوار ساز تا در روز قیامت تا تو را ملاقات می کنم از من خشنود و از گناهانم چشم در پوشیده باشی ،در حالی که خشنودی و رحمتت را برای من واجب فرموده و مرا در منزل همیشگی و محل نیکان منزل دهی".
آیت الله جوادی می فرمایند:” در صلوات شعبانیه انسان خود را در سایه رحمت بی انتهایی که خدا نصیب پیامبر می کند مشمول ادعیه سعه رحمت ذات اقدس می نماید. در این جمله امام سجاد(ع) به خدا عرض می کند: این ماه، ماه پیامبر و صدر و ذیل این ماه رحمت است و رحمت بودن صدر و ذیل این ماه برای این است که نبی رحمت شب ها را به نماز و روزها را به روزه می گذراند یعنی این زمان را این متزمن پربرکت کرد، همانطوری که مکان را این متمکن پر برکت می کند. اگر کسی واقعا در خدمت وحی و نبوت بود، این شخص یک طریق مهیعه و راحت دارد که نه بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد و اگر خدایی ناکرده مشکلی داشت این راه بسته می شود و این راه بسته به مقصد نمی رسد همان که فرمود: (فهم فی ریبهم یترددون” شک و تردید باعث عجز است ولی اگر انسان وارد یک طریق مهیعه شد مرتب بدون مزاحمت به مقصد می رسد، امام سجاد(ع)، به ما آموخت که بگوییم خدایا اولاً ما را همراه ودر کنار پیامبر قرار بده و ثانیاً نبوت، رسالت و وحی او برای من یک طریق باز قرار بده که من اگر بخواهم آن را بپیمایم هیچ کس مزاحم من نباشد)
“و اجعلنی له متبعاً حتی القاک یوم القیامة عنی راضیا”
در این فراز امام می فرماید: مرا پیروان بزرگوار ساز تا در قیامت که تورا ملاقات می کنم از من خشنود باشی.
یکی از مقامات رسیدن به مقام رضای الهی است"رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم"(مائده-119) حال در این فراز می فرماید: آنهایی که می خواهند کسب رضایت بکنند باید از طریق شما وارد شوند، شما هستید که درب ورودی رضوان و رضایت الهی هستید اگر شما راضی باشید خدا راضی است.
در روایت است که شیعیان و بهشتیان را داخل بهشت جای می دهند و خداوند با انها صحبت می کند و یک یک نعمت ها را می شمارد و بعد بیان می فرماید: آیا راضی هستید؟ بیان می کنند: خدایا چراراضی نباشیم، بزرگترین نعمت ها را به ما دادی، خدا می فرماید: می خواهید نعمتی بالاتر از تمام نعمت های بهشت را به شما بدهم؟ آنان تعجب کردند مگر چیزی بالاتر از این نعمت هایی که شما به ما دادید هم هست؟ خداوند می فرماید: بالاترین نعمت این است که من از شما راضی باشم و شما هم از من راضی باشید.
هرکس که به مقام رضای الهی برسد در واقع محبت خدا و تمام نعمت های خدا را یکجا نصیب خود کرده است. در انتها می فرماید: روز قیامت که تو را ملاقات می کنم، از من خشنود و از گناهانم بگذری در حالی که خشنودی و رحمتت را بر من واجب فرموده و مرا در منزل همیشگی و محل نیکان منزل دهی.
در انتها کلامی از آیت الله جوادی آملی بیان می گردد: دعاهای ماه رجب و شعبان برای ان است که انسان را هم شایسته کند که مهمان خدا بشود و هم شایسته کند که مهماندار خدا بشود، در این معامله سود کاملاً مال انسان است چون گاهی خدای سبحان، مبایعه می کند خرید و فروش می کند که با انسان گفتگو دارد چه اینکه در مناجات شعبانیه همین است.اما اینکه خدا مهمان ما باشد یعنی چه؟ ما چه داریم که او را مهمان کنیم و چه وقت او مهمان ما می شود؟
این در حدیث قدسی آمده است که"انا عند المنکسره قلوبهم” یعنی خدای سبحان مهمان دلهای شکسته است و آن انکسار را ،آن فقر را ،آن خضوع را ، آن خشوع را، آن بندگی خالص را خدا می پذیرد ، این “أناعند المنکسره قلوبهم” جزء مصادیق مهمان شدن خدا نسبت به دلهاست.
منابع: ادب فنای مقربان ج 6-7-2و…
آخرین نظرات